سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من پیشواى مؤمنانم و مال پیشواى تبهکاران [ و معنى آن این است که مؤمنان پیرو منند ، و تبهکاران پیرو مال چنانکه زنبوران عسل مهتر خود را به دنبال ] . [نهج البلاغه]
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از همه جا-از همه چیز-اخبارهای مورد علاقه من-مقالات-یادداشتهای من
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • ایران اکونومیست: امام راحل   می گفتند: «قرار نیست مردم انقلاب کنند تحویل یک عده بدهند و خودشان کنار بروند باید به وضع مردم رسیدگی شود و اجازه ندهیم مردم سختی بکشند.مردم باید همیشه از انقلاب انتفاع مادی و معنوی ببرند کمااینکه مردم الان نیز انتظار دارندخلاصه این که حضرت امام نسبت به وضعیت زندگی مردم و گرانی کالاها بسیار حساس بودند
    به گزارش ایران اکونومیست گفتگوی سرمایه با دکتر حسن عابدی جعفری وزیر بازرگانی دولت  میرحسین موسوی از پی میآید

    آقای دکتر اگر اجازه بدهید بحث را با این سوال آغاز کنیم که حسن عابدی جعفری از چه زمانی به موج انقلاب پیوست؟

    اولین بارقه ای که از نهضت حضرت امام به یاد دارم قیام 15 خرداد بود که من یک نوجوان 15- 14 ساله بیش نبودم. بزرگترهای ما مطالبی از ورامین نقل می کردند که چه اتفاقاتی در پل بهار آباد و دیگر جاها افتاد.

    +یعنی شما اهل ورامین هستید؟

    بله، البته آن مطالب در حد شنیده ها و مطالبی بود که از دیگران منتقل می شد. در دوران دانشجویی آشنایی بیشتر شد به خصوص در خارج از کشور و آمریکا که برای تحصیل حضور داشتیم. اعلامیه های امام( ره ) به صورت مرتب به آنجا می رسید، تکثیر می شد و در اختیار همه قرار می گرفت.

    +شما در این تشکیلات فعال بودید؟

    من در حد خودم در شهر محل زندگی ام فعال بودم.

    +در کدام شهر بودید؟

    من در تگزاس و عضو انجمن اسلامی شعبه تگزاس بودم که جزء شعبه های قوی انجمن اسلامی آمریکا بود.

    +از هم دوره ای های خود چهره های شاخصی را به یاد دارید؟

    بله دکتر سنجابی که الان در دانشگاه مالک اشتر تدریس می کند و دکتر ریاضی که در دانشگاه تهران مشغول تدریس هستند و عزیزان بسیاری که اسمشان را به خاطر ندارم.

    آنجا در قالب همایش ها و سمینارها بحث هایی صورت می گرفت تا اینکه در دوره آخر تحصیل زمانی که من پروپوزال پایان نامه دکترای خود را تهیه می کردم حضرت امام به پاریس تشریف بردند ما هم که اشتیاق پیدا کرده بودیم با چند نفر از دوستان به پاریس حرکت کردیم و خدمت ایشان رسیدیم و دو ماه خدمت ایشان بودیم.

    آن دو ماه، سرنوشت ساز بود و بسیاری از مطالب انقلاب به صورت خیلی فشرده در آنجا رقم می خورد. بعضاً بازتاب هایش در خود انقلاب نمودار شد.

    کسانی چون آقای بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی و از این طرف هم روحانیونی که از نجف با حضرت امام آمده بودند مثل شهید شیخ محمد منتظری و آقای محتشمی پور، ترکیبی را درست کرده بودند که هم به لحاظ حوزوی و هم دانشگاهی جمعی کامل در اختیار امام بود. موقع انتقال به ایران هم ماجراهای مختلفی اتفاق افتاد که بسیاری از آنها نقل شده است من فقط یکی از آنها را یادآوری می کنم.

    شبی که امام می خواستند به ایران حرکت کنند همه کسانی را که در دفتر کار می کردند جمع کرده و اشاره فرمودند: «ان شاءاله زحمات شما ماجور درگاه الهی باشد.» از همه تشکر کردند و فرمودند: «سفری که به ایران می رویم بسیار پرمخاطره است لذا از اینجا به بعد هیچ تکلیفی بر شما نیست و لازم نیست همراه من بیایید.» در آن لحظه غوغایی بر پا شد، نقطه مشترک زبان حال همه دوستان این بود که ما تا آخرین نفس هستیم و همین طور هم بود، تا جایی که هواپیما جا داشت دوستان با امام به ایران آمدند و بقیه کسانی که در هواپیما نگنجیدند با هواپیمای بعدی به سمت ایران حرکت کردند.

    بسیاری از کسانی که در انقلاب سهم داشتند در پاریس بودند. چه سهم مثبت و چه سهم منفی؛ شبیه دوستانی که قبلاً اسامی آنها را آوردم.

    +شما چه کردید برای اتمام پایان نامه به آمریکا برگشتید، یا اینکه شما هم به ایران آمدید؟

    نه، بلیت آن هواپیمایی را که به ایران حرکت کرد ما تهیه کردیم، همه را راهی کردیم و خودمان که آمدیم سوار شویم امنیت پرواز اجازه نداد، لذا بلافاصله با هواپیمای بعدی که به فاصله دو ساعت حرکت می کرد، به ایران آمدیم.

    ما که در فرودگاه پیاده شدیم امام بخش زیادی از راه تا بهشت زهرا را پیموده بودند، به این ترتیب ما هم به مجموعه انقلاب پیوستیم.

    +چه مسوولیتی را عهده دار شدید؟

    از قبل کمیته ای به نام استقبال از امام تشکیل شده بود و بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید مطهری و مرحوم عراقی دست اندرکار آن بودند و کارهای کمیته را انجام می دادند و برنامه ریزی هایی برای استقبال انجام داده بودند چرا که شرایط بسیار حساس بود.

    هر لحظه ممکن بود هواپیما را در هوا بزنند یا اینکه به محض نشستن در باند اقدامی کنند یا در مسیر اتفاقی بیفتد چرا که دولت در اختیار انقلابیون نبود و بختیار سر کار بود.

    تنها امکانی که پدید آمده بود این بود که بختیار اجازه فرود هواپیمای حضرت امام را داده بود، آن هم با این تصور که اگر امام بیاید و مردم ایشان را ببینند شوقی که نسبت به ایشان دارند، کاسته شده و از بین می رود.

    غافل از اینکه آمدن امام همانا و اوج گرفتن اشتیاق مردم همان.

    حضرت امام چند روز پس از حضور، دولت بختیار را غیرقانونی اعلام کردند و آقای مهندس بازرگان را به عنوان رئیس دولت موقت تعیین کردند، به این ترتیب دولت بختیار سریعاً سقوط کرد و عملاً جمهوری اسلامی با دولت موقت کار خود را شروع کرد. البته قبل از این هم تشکیلاتی به نام شورای انقلاب تشکیل شده بود و چندین نفر از بزرگان مسوول رتق و فتق امور بودند.

    +شما قبل از تصدی پست وزارت بازرگانی در چه بخشی مشغول بودید؟

    زمانی که ما به کمیته استقبال پیوستیم آنجا محل تجمع انقلابیون بود ومدتی امور اجرایی را انجام می دادیم. شورای انقلاب هم بحث ساماندهی فکری مجموعه را عهده دار بود.

    مدت زیادی طول نکشید که کمیته های انقلاب به صورت فعال عمل کردند و بعد از آن هم فکر تشکیل یک بازوی نظامی منسجم برای حفاظت و حراست از انقلاب مطرح شد و چند مرکزی که افراد انقلابی و ریشه دار به صورت خود جوش برای خود در پادگان ها بازوی نظامی درست کرده بودند، عمدتاً زندانی سیاسی بودند که با حرکت مردم آزاد شده بودند، قرار شد همه اینها به صورت یکپارچه دربیایند و عملاً تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از تلفیق این چند مرکز نظامی در پادگان ها به وجود آمد و مرکزش هم در نگارستان هشتم پاسداران بود.

    اولین مرکز فرماندهی سپاه در آنجا مستقر شد و حضرت امام نماینده ای تعیین کردند که بتواند این مجموعه را هدایت کند. اولین نماینده مرحوم لاهوتی بودند که از جانب امام معرفی شدند و این مجموعه های خرد در قالب سپاه تشکیل شد.

    در حقیقت از درون کمیته استقبال و کمیته های انقلاب این بازوی منسجم نظامی شکل گرفت.

    +شما هم به سپاه ملحق شده بودید؟

    بله ما هم جزء کسانی بودیم که به سپاه ملحق شدیم.

    +چطور با مهندس میرحسین موسوی ارتباط برقرار کردید و وزیر بازرگانی شدید؟

    ما تا سال 59 در سپاه مشغول فعالیت بودیم. در آن سال تعدادی از دوستان که در خارج با هم درس می خواندیم و در پاریس و بخش هایی از کمیته استقبال با هم بودیم به وزارت بازرگانی رفتند، از جمله شهید اسدالله زاده، شهید امین زاده و شهدای دیگری که در حادثه هفتم تیر به شهادت رسیدند.

    بعضی از دوستان ما هم که در انجمن اسلامی دانشگاه آمریکا فعال بودند در وزارت بازرگانی مشغول فعالیت شدند.

    من گاهی به این دوستان سر می زدم و به وزارت بازرگانی رفت وآمد داشتم. زیرا رشته خودم مدیریت بازرگانی بود بی علاقه به ارتباط با دوستان نبودم، تا اینکه زمان گذشت و به انتخاب وزیر بازرگانی در دوران شهیدرجایی رسیدیم.

    در دوران شهید رجایی در انتخاب برخی وزرا کشمکش جدی بین ایشان و بنی صدر به وجود آمد. در آن موقع وزرا باید به انتخاب نخست وزیر و تایید رئیس جمهور برای گرفتن رای اعتماد به مجلس می رفتند بنابراین برای تایید به مشکل بر می خوردند.

    از آن جمله، بر سر انتخاب برخی وزرا و اعضای کابینه مشکلات جدی به وجود آمد. مثلاً رئیس کل بانک مرکزی، وزیر بازرگانی، وزیر خارجه و وزیر کشور جزء محل های مناقشه جدی بودند. چندین نفر را شهید رجایی معرفی کردند ولی بنی صدر نپذیرفت. به طور تلویحی تاکید داشت عناصری که می گوید وزیر شوند.

    از آن جمله، به چند تن از هم دوره ای های ما برای وزارت بازرگانی پیشنهاد شد. یکی از آنها بنده بودم که طبیعتاً مورد پذیرش بنی صدر قرار نگرفتم لذا ارتباط ما با شهید رجایی و وزارت بازرگانی برقرار ماند.

    در این میان، شهید رجایی مجبور شدند سرپرستی برای وزارت بازرگانی انتخاب کنند. آن روز ایشان شهید صادق اسلامی که در کارهای اداری و بازار فعال بوند و فعالیت هایی قبل از انقلاب داشتند را به عنوان سرپرست وزارت بازرگانی تعیین کردند و دوستانی را هم برای همکاری با ایشان توصیه کردند.

    من هم جزء همان افراد بودم لذا از آقای اسلامی خواستم یک معاونت به من بدهد و بخشی از کارها را به عهده گرفتم و مشغول خدمت شدم.

    این گذشت و دوستان دیگری به وزارت انتخاب شدند. مثل کاظم پور اردبیلی که برای انتخاب ایشان بین شهید رجایی و بنی صدر برای تصدی وزارت بازرگانی توافق شد.

    در قضایای هفتم تیر، شش نفر از مدیران ارشد وزارت بازرگانی به شهادت رسیدند، از جمله شهید صادق اسلامی، اسدالله زاده، امین زاده و چند تن از مدیران ارشد، رئیس شرکت فرش، رئیس شهر و روستا شهید سرحدی، رئیس یکی از مراکز تهیه و توزیع کالا شهید پاکنژاد و تعداد دیگری از دوستانی که حضور داشتند مجروح شدند مثل کاظم پور اردبیلی، هدایت زاده، بنده و دوستان دیگری که در آن جلسه حضور داشتند. بحث اصلی آن جلسه مربوط به تورم، علل و راهکارها بود و بعد از جلسه قرار بود درباره بنی صدر که به یک مساله حاد تبدیل شده بود بحث شود.

    بعد از ماجرای هفتم تیر دوره آقای کاظم پور به پایان رسید و آقای عسگراولادی به عنوان وزیر بازرگانی روی کار آمدند و مدتی هم به عنوان وزیر بازرگانی مشغول بودند.

    +شما با آقای عسگراولادی همکاری می کردید؟

    مدتی به عنوان معاون بازرگانی داخلی مشغول بودم تا اینکه معاونت طرح و برنامه ریزی ایجاد شد و بنده مدتی معاونت این بخش تازه تاسیس را در دست داشتم.

    پس از آن قضایای جنگ باعث شد من توفیق پیدا کنم در جبهه ها باشم لذا یک سال از وزارت بازرگانی جدا شده و به سپاه برگشتم.

    در سال 1362 مهندس موسوی و دوستان حزب جمهوری اسلامی بدون اینکه من در جریان باشم به این جمع بندی رسیده بودند که بنده را به عنوان رئیس بازرگانی معرفی کنند. در شهریور 62 پیشنهاد شد و مجلس هم رای اعتماد داد و از آن به بعد به عنوان وزیر بازرگانی به وزارتخانه برگشتم.

    +تا این مقطعی که توضیح دادید دیداری با امام داشتید؟

    در طول وزارت آقایان کاظم پور اردبیلی و عسگراولادی چندین بار ملاقات هایی با حضرت امام داشتیم و مطالب ایشان راهنمای مجموعه کارها بود.

    +حضور ذهن دارید چه مطالبی مطرح می شد؟

    عمده بحث ها حول سه محور دور می زد، یکی طرح این سوال جدی که آیا دولت می تواند بازرگانی خارجی را اداره کند یا نه؟ سوال دوم که مهم تر بود قیمت گذاری یا اجازه قیمت گذاری دولت بود یا سوالاتی از این دست که به شرایط اضطرار برمی گشت چرا که در آن شرایط کارخانجات و دستگاه ها از مدیران خالی شده بودند و دولت ناگزیر به انتخاب مدیر بود تا کشور از هم نپاشد.

    دولت ناگزیر بود برای حفاظت و حراست از ثروت های ملی، کارخانجات، اموال عمومی، بنیادها و نهادهایی که از زمان شاه باقی مانده بود نمایندگانی انتخاب کند که آنجا را اداره کنند.

    به این ترتیب حضور دولت در بخش های مختلف اضطراری لازم کفایی تلقی می شد و عدم انجامش از بین رفتن سرمایه های ملی و بیت المال بود.

    +ولی حضرت امام در یک سخنرانی فرمودند که دولت در اموری دخالت کند که مردم توانایی انجام آن را ندارند.

    بله، به تدریج که امور جلوتر رفت و دولت توانست به بخش های مختلف مسلط شود و اوضاع و احوال را در دست بگیرد. زیرا قبل از آن انقلابیون یا در زندان بودند یا در خارج از کشور و در اداره کشور سهمی نداشتند.

    من یک مثال از شهید رجایی می زنم تا شما آن مقطع را درک کنید. شهید رجایی نقل می کردند زمان قبل از انقلاب که در آموزش و پرورش معلم بودم مرتب بین خودمان و رژیم مطرح بود که می گفتیم یک مدرسه را به ما بسپارید تا ببینید آن را چگونه اداره می کنیم. به همین دلیل دوستان دبیرستانی به نام دبیرستان کمال درست کردند. مدرسه چگونه باید اداره شود.

    ایشان بعد از انقلاب می فرمودند: «ما در فکر اداره مدرسه بودیم که ما را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کردند و گفتند اداره کنید تا ببینیم چه می کنید. هنوز در این فکر بودیم که آموزش و پرورش را چگونه اداره کنیم که نخست وزیر شدیم، حالا بیا تمام وزارتخانه ها را اداره کن، درباره چگونگی اداره وزارتخانه ها بحث می کردیم که مارا به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند

    بنابراین سرعت پذیرش مسوولیت ها برای کسانی که قبل از انقلاب نقشی در اداره کشور نداشتند و در زمره اپوزیسیون و مخالفین بودند آنقدر زیاد و خلاها آنقدر شدید و نظر ها آنقدر متکثر بود که جز اداره دولتی راه دیگری نداشتیم.

    دوره شهید رجایی سپری شد و ایشان در حادثه نخست وزیری به شهادت رسیدند و آقای میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و مقام معظم رهبری نیز به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند. البته بازهم تنش ها و خلاء ها زیاد بود. مدیران ما تجربه کافی برای اداره کشور نداشتند و در واقع مدیر در حین انجام کار پرورش می یافت.

    بنده خود فارغ التحصیل رشته بازرگانی بودم اما قبلاً کار بازرگانی انجام نداده بودم. در دوره دولت موقت هم کسانی که تجربه رژیم گذشته را داشتند به کار گرفته شدند اما در مجموع این تجربه کمکی به پیشبرد انقلاب نکرد بلکه مانع شد گرایش های انقلابی رشد کند. بنابراین باید افرادی روی کار می آمدند که نسبت و ارتباطشان با رژیم گذشته کاملاً جدا، شفاف و متمایز بود.

    این کار باعث شد کسانی سرکار بیایند که به رژیم گذشته وابستگی نداشتند، بنابراین انقلاب همه چیز را از صفر شروع کرد.

    در بخش بازرگانی هم همینطور بود، تجربه وزیر اول بازرگانی که فرد صالح و مومنی بود و سابقه ارتباط با رژیم گذشته را داشت، جواب نداد.

    در مجموع دولت موقت نتوانست با رویکرد انقلاب حرکت کند و باید تغییری در آن مسیر ایجاد می شد.

    +آقای دکتر قبول دارید که در حوزه اقتصادی چهره هایی که در بازار فعال بودند بیش از شما دانشگاهیان تجربه و سابقه داشتند و می توانستند موفق تر باشند؟

    در مورد کسانی که در بازار بودند تجربه آقای عسگراولادی انجام شد، یک چهره معتمد بازار، معتمد امام و با سابقه انقلابی یک سال و نیم وزیر بازرگانی بود اما مشکل تیپ برادران بازار ولو انقلابی شان این بود که تجربه اداره حجره، تیمچه و بازار را داشتند نه اداره بازرگانی کشور را.

    بنابراین این گزینه را نظام انتخاب و اجرا کرد و به این نتیجه رسید که قابل دوام نیست. مشکلات متعددی مخصوصاً در مورد گندم پیش آمد که مجموعه امام و نظام به این نتیجه رسیدند که با عناصر دولت جابه جایی صورت گیرد.

    زمانی که ما وارد وزارت بازرگانی شدیم چند تجربه کوتاه مدت انجام شده بود. اولی دولت موقت، دومی سرپرستی شهید اسلامی، سومی تجربه آقای کاظم پور اردبیلی و چهارمی تجربه مدیریت بازار و آقای عسگراولادی بود.

    در زمان کار آقای عسگراولادی یکی از معاونان شان آقای خاموشی رئیس اتاق بازرگانی بود و معاون بازرگانی آقای شفیق که از برادران معتمد اصناف بود. مرحوم حاج سعید امانی از معتمدان بازار همکار ایشان بود. در آن دوره افرادی مثل ما هم کنار کار بودند.

    تفکر بازار نشان داد که جوابگوی نیازهای کشور نیست و حضرت امام موافقت کردند در وزارت بازرگانی تغییر ایجاد شود.

    اگر شما درمورد اصل 44 و خصوصی سازی حرف می زدید و ضرورت انجامش ایجاد می شد در آن شرایط سم مهلک برای کشور بود چرا که اصلاً اوضاع کشور دستتان نبود که اداره آن را به کس دیگری بدهید.

    +شما الزامات شرایط را از طریق نخست وزیری می فهمیدید یا با دفتر امام ارتباط داشتید، یا اینکه خودتان الزامات را تشخیص می دادید؟

    اولاً اینکه امام راحل اشراف کامل بر اوضاع کشور داشتند و تاکید ایشان حفظ و تثبیت انقلاب بود. همچنین بر رسیدگی به اوضاع مردم و محرومین اصرار داشتند و می گفتند: «قرار نیست مردم انقلاب کنند تحویل یک عده بدهند و خودشان کنار بروند باید به وضع مردم رسیدگی شود و اجازه ندهیم مردم سختی بکشند.

    مردم باید همیشه از انقلاب انتفاع مادی و معنوی ببرند کمااینکه مردم الان نیز انتظار دارند

    خلاصه این که حضرت امام نسبت به وضعیت زندگی مردم و گرانی کالاها بسیار حساس بودند.

    +اگر اجازه بدهید بحث را اینجا متوقف کنیم، به نظر می رسد حضرت امام در سخنان خود بیش از تاکید بر انتفاع مادی بر معنویات اصرار داشتند؟

    نه اصلاً این طور نیست، این حرف ها برداشت های نیمه ای از دیدگاه های حضرت امام است. در شرایطی که آن زمان توجیه نشود ممکن است این برداشت به وجود بیاید که امام فقط به معنویات مردم توجه می کردند و به چگونگی گذران زندگی مردم توجه نداشتند.

    با انقلاب اوضاع و احوال تغییر کرد و جزیره ثبات به جزیره تلاطم تبدیل شد. از همه طرف برای سقوط انقلاب شمارش معکوس وجود داشت، بنابراین رزق و روزی مردم تحت تاثیر قرار داشت.

    بعد از عدم موفقیت آمریکا در چندین توطئه در شهریور 59 جنگ شروع شد و می خواستند با تصرف خوزستان منبع اصلی درآمد کشور یعنی نفت را قطع کنند، از طرف دیگر هر روز منابع درآمدی بمباران می شد و شرایط ناآرام تر از ابتدای پیروزی انقلاب بود.

    صندوق بین المللی پول گزارش داد اداره کشور در زمان جنگ به معجزه شباهت دارد این را بگذارید کنار دو جنگ دیگری که فقط نسیم آن به ایران خورده بود؛ جنگ جهانی اول و دوم و قحطی و بیماری های مختلفی چون طاعون که پیش از جنگ در کشور پدید آمده بود.

    حضرت امام فضای معنوی و مباحثی چون کم مصرف کردن را ترویج دادند تا بتوان با این معضلات مقابله کرد. در شرایطی که منابع شما از بین می رود و امکان سرمایه گذاری ندارید استراتژی دو چیز خواهد بود: بقا و حفظ.بنابراین صحبت از استراتژی هایی مثل توسعه جایی نخواهد داشت.

    کل ارزی که آن موقع ما استفاده می کردیم هفت میلیارد دلار بود که

    7/1 آن خرج کالاهای ضروری می شد که 4/0 آن سهم نیروهای مسلح بود یعنی ما با 3/1 میلیارد دلار کشور را تامین ارزاق می کردیم. معلوم است که درآن شرایط راهی جز سهمیه بندی و کوپنی کردن ارزاق نبود.

    در آن شرایط طبق همه نظرات اقتصادی مجبور بودیم تقاضا را به حداقل ممکن کاهش دهیم که با مقدار عرضه کم سازگاری پیدا کند در غیر این صورت تقاضا عرضه را می خورد و تورم عجیب و غریب ایجاد می شود.

    امام برای خواباندن آتش تقاضا چنین فرمایشاتی داشتند. از آن طرف در جلساتی که با دولت داشتند به حفظ قیمت ها دقت نظر به تورم که حتی یک درصد هم بالا نرود توصیه می کردند.حتی امام می گفت قیمت سیگار هم نباید افزایش پیدا کند این دقت نظر در مورد چیزی است که شما می گویید تفننی حتی مضر است چه برسد به برنج و گندم.

    امام چندین بار درمورد گندم به وزارت بازرگانی و نخست وزیری تذکر دادند.چندین بار نماینده ویژه گذاشتند تا وضعیت سیلو ها را بررسی کنند.

    +نماینده امام چه کسی بودند؟

    در دورانی که من وزیر بازرگانی بودم آقای عبدالله نوری نماینده امام بودند.

    تمام گزارش هایی که خدمت امام می دادیم به روز بود، دقت حضرت امام آنقدر بالا بود که در مورد تک تک اقلام مصرفی سوال می کردند.

    +جایی از قول شما خواندم که گفته بودید روزهای آخر جنگ گندمی در سیلوها نمانده بود، حضرت امام از این واقعیت ها خبر داشتند؟

    بله گزارش های ما خدمت نخست وزیر و رئیس جمهوری می رفت و از طریق این بزرگواران به امام می رسید. علاوه بر آن ایشان نماینده مستقیم داشتند و از مسائل مطلع می شدند.

    +پس می توانیم نتیجه بگیریم عدم توانایی کشور در تامین مایحتاج اساسی مردم در تصمیم امام مبنی بر قبول قطعنامه می توانسته تاثیر داشته باشد؟



    محمدرضا زارع، ::: سه شنبه 87/3/14::: ساعت 10:12 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 2
    بازدید دیروز: 126
    کل بازدید :116866

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    از همه جا-از همه چیز-اخبارهای مورد علاقه من-مقالات-یادداشتهای من
    محمدرضا زارع،

    >>آرشیو شده ها<<
    آرشیو مطالب 1
    آرشیو مطالب 2
    آرشیو مطالب 3
    آرشیو مطالب 4
    آرشیو مطالب 5
    آرشیو مطالب 6
    آرشیو مطالب 7
    آرشیو مطالب 8
    آرشیو مطالب 9
    آرشیو مطالب 10
    آرشیو مطالب 11
    آرشیو مطالب 12
    آرشیو مطالب 13
    آرشیو مطالب 14
    آرشیو مطالب 15
    آرشیو مطالب 16
    آرشیو مطالب 17
    آرشیو مطالب 18
    آرشیو مطالب 19
    آرشیو مطالب 20
    23/3/87
    24/3/87
    25/3/87
    26/3/87

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    از همه جا-از همه چیز-اخبارهای مورد علاقه من-مقالات-یادداشتهای من

    >>لینک دوستان<<
    سایت درج آگهی و تبلیغ رایگان اینترنتی پیام سرا
    دعوت به دوستی کلیک کنید

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©